داستان سریال دارک در شهری خیالی به نام ویندن اتفاق میافتد. در این شهر بچهها در حال ناپدید شدن هستند. و همین باعث میشود که چهار خانواده و گذشتهشان به یکدیگر مرتبط شود. راز و رمزهای گذشته بر زندگی سه نسل از همین خانوادهها تاثیر میگذارد. شخصیت اصلی سریال دارک پسری به نام جوناس کانوالد است. یک نوجوان که سعی دارد با خودکشی پدرش کنار بیاید. از طرف دیگر اولریک نیلسن یک افسر پلیس است که برادرش 33 سال پیش گم شده و حالا هم پسر کوچکش گم شده است.
سریال Dark گرچه یک سریال فانتزی و علمی-تخیلی است، اما از این هم فراتر میرود و موضوعاتی فلسفی و هستیگرایانه را مطرح میکند. در طول این سریال، معانی وجودی زمان و تاثیرات آن بر روی هستی انسان مورد بررسی قرار میگیرند.
سریال دارک یکی از پیچیدهترین و غنیترین محصولات تلویزیونی سالهای گذشته است. قوانین متعددی پیرامون سفر در زمان در این اثر وجود دارند. تمامی اتفاقات به صورت چرخهوار اتفاق افتاده و تغییر گذشته عملا غیر ممکن است. علاوه بر این، روابط خانوادگی بین شخصیتهای مختلف بسیار پیچیده و چند لایه هستند. یکی از نقاط قوت و ویژگیهای مهم سریال Dark را میتوان پیچشهای داستانی شوکهکننده و دور از انتظار دانست. گل سرسبد این پیچشها را در انتهای فصل دوم و با افشای حقیقت وجود حداقل یک جهان موازی با مشاهده کردیم. اگر به خاطر داشته باشید، در دقایق پایانی فصل دوم، مارتایی که میشناختیم کشته شد، اما این پایان کار او نبود؛ در جریان پیچشی دیوانهوار و دور از ذهن، مارتای دیگری ظاهر شده و مخاطبان و جوناس را به طور کامل سردرگم میکند. تا به حال، شاهد روایت داستان اهالی شهر در دهه 20، 50،80، زمان حال و آینده بودیم. با این وجود، سوالی که مارتا در اینجا مطرح میکند، فارغ از بعد زمان بوده و به حقیقتی متفاوت اشاره دارد.
- ۰ ۰
- ادامه مطلب
- ۰ نظر